حافظ غزلی دارد که ردیفِ آن یک فعل سادهٔ منفیست: «نشد».
او در غزل ده بار میگوید: نشد، نشد، نشد، نشد، نشد، نشد، نشد، نشد، نشد، نشد
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد بسوختیم در این آرزوی خام و نشد
خلاصهٔ جهان: جانِ گداخته از کارهایی که تمام نشد، آرزوهای وحشی و خامی که رام نشد
برچسب : نویسنده : 7habseabada بازدید : 52
از یه سنی به بعد "هدف" هاتون میشن "امید" از یه سنی اونورتر امیدهاتون میشن"آرزو"
اگه آرزوهاتون شدن "رویا" دیگه همه چی تمومه...
برچسب : نویسنده : 7habseabada بازدید : 53
این جمله که خانواده طرف پولدار بود یا قدرتی داشت اما بچهش با سرمایه و کار خودش به جایی رسید، هیچوقت برام باورپذیر نبوده.
به نظرم بدترین سلاح فقر اون نداییه که هی بهت میگه: اگه اینم از دست بدی نابودی.
اونا هیچوقت این ندای سیاهو نمیشنون.
برچسب : نویسنده : 7habseabada بازدید : 41
امشب شب آرزوهاس ؟
به ما گفتن باید ببریمش تو گور که...
برچسب : نویسنده : 7habseabada بازدید : 81
برچسب : نویسنده : 7habseabada بازدید : 93
مرگ یعنی بروی تا قدمِ آخرِ عشق
و بگویند : بمان وصلتتان قسمت نیست !
برچسب : نویسنده : 7habseabada بازدید : 104
برچسب : نویسنده : 7habseabada بازدید : 79
آدم زنده, به محبت نیاز دارد و مرده به فاتحه !
ولی ما جماعت برعکسیم ...!
برای مرده گل میبریم ،
و فاتحهی زندگی بعضیها را میخوانیم ...!
برچسب : نویسنده : 7habseabada بازدید : 80
برچسب : نویسنده : 7habseabada بازدید : 91
+ انگار پنیر پیتزا ریختن توی شب
- ها؟
+ کش میاد،شب باید طولانی باشه نه اینکه کش بیاد،هی کش میاد،کش میاد،یهو شترق در میره میخوره توی چشم و چار آدم،آدم هی دلهرهی در رفتنش رو داره
- چشتو ببند خب لااقل که در رفت نخوره تو چشت
+ اوه، اونکه بدتره، درد فکرا از درد در رفتن کشه بیشتره
برچسب : نویسنده : 7habseabada بازدید : 86